یک روز می بوسـمـت...
 
درباره وبلاگ


سلام دوست عزیز.به وبلاگ من خوش اومدی.امیدوارم از مطالب این وبلاگ راضی باشی.لطفا در جهت هر بهتر ارائه دادن مطالب در نظرسنجی شرکت کن.


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 6
بازدید دیروز : 31
بازدید هفته : 50
بازدید ماه : 191
بازدید کل : 172802
تعداد مطالب : 201
تعداد نظرات : 13
تعداد آنلاین : 1

Alternative content




JerJis
آسمون واسم ببــ ـار،واسم ببار، بی کسی انگـــ ــار تمومــــــــــــــی نداره
چهار شنبه 6 ارديبهشت 1391برچسب:شعر,شعر نو,جملات عاشقانه,شعر عاشقانه,عاشقانه, :: 21:40 ::  نويسنده : Mosaieb

  یک روز می بوسـمـت !

پنهان کردن هم ندارد .

مثل خنده های تو نیست که

مخفی شان می کنی ،

یا مثل خواب دیشب من که نباید تعبیر شود

مثل نجابت چشمهای تو است ،

وقتی که توی سیاهی چشمهای من

عریان می شوند .

عریانی اش پوشاندنی نیست ،

 

....



ادامه مطلب ...


نظرات (0)
پنج شنبه 22 دی 1390برچسب:, :: 16:35 ::  نويسنده :

 واقعا زیباست.ادامه مطلبو بخونین پشیمون نمیشین

 
غزل سعدی :

 

من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی
عهد نابســـتن از آن به که ببندی و نپایی

دوســـتان عیب کنندم که چرا دل بتو دادم
باید اول بتو گفــــتن که چنین خوب چرایی
ای که گفتــی مرو اندر پی خوبـــان زمانه
ما کجـــــائیم در این بهر تفکر تو کجـــایی
عشق و درویشی و انگشت نمایی و ملامت
همه سهـــل است تحـــمل نکنم بار جـــدایی



ادامه مطلب ...


نظرات (0)
یک شنبه 11 دی 1390برچسب:شعر,شعر قشنگ,عاشقانه,جدید, :: 22:11 ::  نويسنده : Mosaieb

  یک شبی مجنون نمازش را شکست
بی وضو در کوچه لیلا نشست

عشق آن شب مست مستش کرده بود
فارغ از جام الستش کرده بود

سجده ای زد بر لب درگاه او
پر زلیلا شد دل پر آه او

گفت یا رب از چه خوارم کرده ای
بر صلیب عشق دارم کرده ای

........



ادامه مطلب ...


نظرات (0)

  آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا ؟

 

بی وفا، بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا ؟

نوشدارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی



ادامه مطلب ...


نظرات (0)
شنبه 10 دی 1390برچسب:شعر,شعر قشنگ,شعر نو, :: 21:3 ::  نويسنده :

 بی تو مهتاب شبی باز از آن كوچه گذشتم

 

همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم

شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم،

شدم آن عاشق دیوانه كه بودم 

 

 



ادامه مطلب ...


نظرات (0)

 

عذر می خواهم از اینکه شده ام عاشقتان

نازنین هر چه که کردم نشدم لایقتان

به خدا هر چه نشستم به پرم سنگ زدید

هر چه کردم که نخواهم بپرم سنگ زدید

.....



ادامه مطلب ...


نظرات (0)
شنبه 10 دی 1390برچسب:شعر,شعر قشنگ,شعر رستم,رستم,جومونگ,, :: 20:57 ::  نويسنده :

 نبــــــــــــرد رســـــــتـــــم و جـــــــومــــــــونگ(خیلی باحاله)

کنون رزم جومونگ و رستم شنو، دگرها شنیدستی این هم شنو

به رستم چنین گفت اون جومونگ!

ندارم ز امثال تو هیچ باک
که گر گنده ای من ز تو برترم
اگر تو یلی من ز تو یلترم

.......

 



ادامه مطلب ...


نظرات (0)
شنبه 10 دی 1390برچسب:شعر,شعر قشنگ,انسان,انسانم ارزوست, :: 20:54 ::  نويسنده :

 

 

بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست

بگشای لب که قند فراوانم آرزوست 

یکدست جام باده و یک دست زلف یار

رقصی چنین میانه میدانم آرزوست

زین همرهان سست عناصر دلم گرفت

شیر خدا و رستم دستانم آرزوست

دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر

کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست 

گفتند یافت می نشود گشته ایم ما

گفت آنچه یافت می نشود آنم آرزوست 



نظرات (0)

  پیشرو :

 این بار واقعیتی را بدان میخوانم ... که خیلی ها ازش فراری شدن ... آره مرد ... خیلی ها

 

من توی فردا مردم وابستگی ترسناک

همه روزها داره منو میکنه سرد و غمناک

احساس نفسم سخته تو این غروب سرد

 من منجمد شدم و روزا منو عوض کرد



ادامه مطلب ...


نظرات (0)
شنبه 10 دی 1390برچسب:, :: 20:46 ::  نويسنده :

  صدای اعتراض میاد از همه دور و برم

هرچی بلند باشه بازم، از هدفم نمی گذرم
باور کنید یا نکنید امشب میفته اتفاق


ادامه مطلب ...


نظرات (0)

 یادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند

 

طلب عشق ز هر بی سر و پایی نکنیم...

 

یادمان باشد اگر این دلمان بی کس ماند

 

طلب مهر ز هر چشم

............



ادامه مطلب ...


نظرات (0)
شنبه 10 دی 1390برچسب:شعر,شعر قشنگ,شعر طنز,خنده دار, :: 20:42 ::  نويسنده :

 


خیانت کرده ام .... آری
و بر عشق تو می خندم
دو چشمت را خودم امشب
به روی خویش می بندم
خیانت کرده ام .... آری
نمی دانی و می گویم
بدان راهی دگر بی تو
برای عشق می جویم
وفایم را ندیدی که
خیانت را ببین حالا
دل تنگم ندیدی که
دل سنگم ببین اما
ندیدی غرق احساسم
ندیدی گریه هایم را
خیانت کرده ام تا تو
ببینی خنده هایم را
خیانت کرده ام .... آری
چه خشنودم که می دانی
مکن اندیشه باطل
که قلبم را بسوزانی

امانت داده بودم دل
به دستانت نفهمیدی؟
چه آوردی به روز دل



ادامه مطلب ...


نظرات (0)
شنبه 10 دی 1390برچسب:شعر,شعر قشنگ,شوخی,حافظ,گفتم,گفتا, :: 20:40 ::  نويسنده :

 

http://taknaz.ir/upload/53/0.124590001312951962_taknaz_ir.jpg
 
نیمه شب پریشب گشتم دچار کابوس
 


ادامه مطلب ...


نظرات (0)
شنبه 10 دی 1390برچسب:شعر,شعر قشنگ,قصه,خدا, :: 20:36 ::  نويسنده :

 آخرای فصل پاییز یه درخت پیر و تنها 
تنها برگی روی شاخه ش مونده بود میون برگا 
یه شبی درخت به برگ گفت:کاش بمونی در کنارم 
آخه من میون برگا فقط تنها تو رو دارم 



ادامه مطلب ...


نظرات (0)
شنبه 10 دی 1390برچسب:فیلم نامه,شعر,قشنگ, :: 20:34 ::  نويسنده :

 


امشب شده آن شبی كه باید بزنی

 

این جام لبالبی كه باید بزنی

 

گیرم كه نریزد لب تو خونم را

 

از خون دلم لبی كه باید بزنی

ادامه مطلب رو بخونین



ادامه مطلب ...


نظرات (0)
شنبه 10 دی 1390برچسب:پدر کشتگی,جنگ, دعوا,خیانت, :: 20:30 ::  نويسنده :

 

*طفلک چقدرساده دچارش کردم

هرچه متلک که بود بارش کردم

امروز سر  کوچه خدا را دیدم

بر ترک دوچرخه ام سوارش کردم

دامه شعر در ادامه مطلب



ادامه مطلب ...


نظرات (0)

 

 

هر كجا هستم، باشم به درك!

من كه باید بروم!

پنجره، فكر، هوا، عشق، زمین، مال خودت!

من نمی دانم نان خشكی چه كم از مجری سیما دارد!

تیپ را باید زد!

جور دیگر اما…

كار را باید جست.

كار باید خود پول. كار باید كم و راحت باشد!

فك و فامیل كه هیچ…

با همه مردم شهر پی كار باید رفت!

بهترین چیز اتاقی است كه از دسته چك و پول پر است!

پول را زیر پل و مركز شهر باید جست! سید خندان یه نفر! سوئیچم كو!



نظرات (0)

 

 

سال ها دل غرق آتش بود و خاکستر نداشت

بازکردم این صدف را بارها گوهر نداشت

از تهیدستی قناعت پیشه کردم سال ها

زندگی جز شرمساری مایه ای دیگر نداشت

هرکجا رفتم به استقبالم آمد بی کسی

عشق در سودای خود چیزی از این بهتر نداشت

بارها گفتی ولی از ابتدای عاشقی

قصه سرگشتگی‌هایت مگر آخر نداشت

سالها بر دوش حسرتها کشیدم بار عشق

هیچ دستی این امانت را ز دوشم برنداشت

کاش می آمد و می دیدم که از خود رفته ام

آنکه عاشق بودنم را یک نفس باور نداشت

آسمان یک پرده از تقدیر را اجرا نکرد

گویی از روز ازل این صحنه بازیگر نداشت

ناله ما تا به اوج کبریا پرواز کرد

گرچه این مرغ قفس پرورده بال و پر نداشت . . .



نظرات (0)

 مگر رسم به كلامی:

رهاتر از آتش،

رساتر از فریاد،

فراتر از تاثیر،

 

كه چون به كوه بخوانی، ز هفت پرده سنگ،

گذر كند چون تیر!

وگر به دل بنشانی، نپرسی از پولاد،

نترسی از شمشیر؛

            كتاب‌های جهان را ورق ورق گشتم!

 

به برگ برگ درختان، به سطر سطر چمن،

نشانه‌ها گفتم.

ز مهر پرسیدم.

به ماه نالیدم.

 



ادامه مطلب ...


نظرات (0)
شنبه 10 دی 1390برچسب:شعر*,*شعر جدید*,*شعر نو*,*شعر عاشقانه,*شعر قشنگ, :: 9:12 ::  نويسنده : Mosaieb

 

 
گوینـــد کســـان بهشت بـا حــــــــــور خــوش است مــن می گویـــــــــم کــه آب انگــــــور خــوش است

ایـــن نقـــــــد بگیــــــر و دست از آن نسیـــه بـــــدار کـــــــآواز دهـــــــــل شنیــــــدن از دور خــوش است

این می چه حرامیست که عالم همه زان میجوشد یــــک دستــــه بـه نــــــابــــودی نــــامش کوشنــــد
... ...
آنـــــان کـه بـــــر عاشقــــــان حــــــرامـش کردنــــــد خــــود خلــــــوت از آن پیـالـــــه هـــا مـی نوشنــــد

آن عاشق دیوانه کـه این خمار مستـــی را سـاخت معشــــوق و شـــراب و مــــی پرستـــی را سـاخت

بـــی شـــک قـــــدحــی شــــراب نوشیـــــد و از آن سـر مـست شــد ایــن جهــان هستــی را سـاخت


نظرات (0)
شنبه 10 دی 1390برچسب:شعر*,*شعر جدید*,*شعر نو*,*شعر عاشقانه,*شعر قشنگ, :: 9:10 ::  نويسنده : Mosaieb

 دل من تنها بود 
دل من هرزه نبود
دل من عادت داشت
که بماند یکجا
به کجا؟
معلوم است به در خانه تو
دل من عادت داشت 
که بماند انجا
پشت یک پرده تور
که تو هرروز ان را
به کناری بزنی
دل من ساکن دیوارودری
که تو هرروز ازان میگذری
دل من ساکن دستان بود
دل من گوشه یک باغچه بود
که تو هرروز به ان مینگری
دل من را دیدی؟ 
دل من ساکن کفشهای تو بوددل من تنها بود 
دل من هرزه نبود
دل من عادت داشت
که بماند یکجا
به کجا؟
معلوم است به در خانه تو
دل من عادت داشت 
که بماند انجا
پشت یک پرده تور
که تو هرروز ان را
به کناری بزنی
دل من ساکن دیوارودری
که تو هرروز ازان میگذری
دل من ساکن دستان بود
دل من گوشه یک باغچه بود
که تو هرروز به ان مینگری
دل من را دیدی؟ 

دل من ساکن کفشهای تو بود



نظرات (0)
 
 
نویسندگان
پیوندها
آخرین مطالب