یادمان باشد اگر خاطرمان تنها شد
 
درباره وبلاگ


سلام دوست عزیز.به وبلاگ من خوش اومدی.امیدوارم از مطالب این وبلاگ راضی باشی.لطفا در جهت هر بهتر ارائه دادن مطالب در نظرسنجی شرکت کن.


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 11
بازدید دیروز : 7
بازدید هفته : 439
بازدید ماه : 122
بازدید کل : 172733
تعداد مطالب : 201
تعداد نظرات : 13
تعداد آنلاین : 1

Alternative content




JerJis
آسمون واسم ببــ ـار،واسم ببار، بی کسی انگـــ ــار تمومــــــــــــــی نداره

 یادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند

 

طلب عشق ز هر بی سر و پایی نکنیم...

 

یادمان باشد اگر این دلمان بی کس ماند

 

طلب مهر ز هر چشم

............



ادامه مطلب ...


نظرات (0)
شنبه 10 دی 1390برچسب:شعر,شعر قشنگ,شعر طنز,خنده دار, :: 20:42 ::  نويسنده :

 


خیانت کرده ام .... آری
و بر عشق تو می خندم
دو چشمت را خودم امشب
به روی خویش می بندم
خیانت کرده ام .... آری
نمی دانی و می گویم
بدان راهی دگر بی تو
برای عشق می جویم
وفایم را ندیدی که
خیانت را ببین حالا
دل تنگم ندیدی که
دل سنگم ببین اما
ندیدی غرق احساسم
ندیدی گریه هایم را
خیانت کرده ام تا تو
ببینی خنده هایم را
خیانت کرده ام .... آری
چه خشنودم که می دانی
مکن اندیشه باطل
که قلبم را بسوزانی

امانت داده بودم دل
به دستانت نفهمیدی؟
چه آوردی به روز دل



ادامه مطلب ...


نظرات (0)
شنبه 10 دی 1390برچسب:شعر,شعر قشنگ,شوخی,حافظ,گفتم,گفتا, :: 20:40 ::  نويسنده :

 

http://taknaz.ir/upload/53/0.124590001312951962_taknaz_ir.jpg
 
نیمه شب پریشب گشتم دچار کابوس
 


ادامه مطلب ...


نظرات (0)
شنبه 10 دی 1390برچسب:شعر,شعر قشنگ,قصه,خدا, :: 20:36 ::  نويسنده :

 آخرای فصل پاییز یه درخت پیر و تنها 
تنها برگی روی شاخه ش مونده بود میون برگا 
یه شبی درخت به برگ گفت:کاش بمونی در کنارم 
آخه من میون برگا فقط تنها تو رو دارم 



ادامه مطلب ...


نظرات (0)
شنبه 10 دی 1390برچسب:فیلم نامه,شعر,قشنگ, :: 20:34 ::  نويسنده :

 


امشب شده آن شبی كه باید بزنی

 

این جام لبالبی كه باید بزنی

 

گیرم كه نریزد لب تو خونم را

 

از خون دلم لبی كه باید بزنی

ادامه مطلب رو بخونین



ادامه مطلب ...


نظرات (0)
شنبه 10 دی 1390برچسب:پدر کشتگی,جنگ, دعوا,خیانت, :: 20:30 ::  نويسنده :

 

*طفلک چقدرساده دچارش کردم

هرچه متلک که بود بارش کردم

امروز سر  کوچه خدا را دیدم

بر ترک دوچرخه ام سوارش کردم

دامه شعر در ادامه مطلب



ادامه مطلب ...


نظرات (0)

 

 

هر كجا هستم، باشم به درك!

من كه باید بروم!

پنجره، فكر، هوا، عشق، زمین، مال خودت!

من نمی دانم نان خشكی چه كم از مجری سیما دارد!

تیپ را باید زد!

جور دیگر اما…

كار را باید جست.

كار باید خود پول. كار باید كم و راحت باشد!

فك و فامیل كه هیچ…

با همه مردم شهر پی كار باید رفت!

بهترین چیز اتاقی است كه از دسته چك و پول پر است!

پول را زیر پل و مركز شهر باید جست! سید خندان یه نفر! سوئیچم كو!



نظرات (0)

 

 

سال ها دل غرق آتش بود و خاکستر نداشت

بازکردم این صدف را بارها گوهر نداشت

از تهیدستی قناعت پیشه کردم سال ها

زندگی جز شرمساری مایه ای دیگر نداشت

هرکجا رفتم به استقبالم آمد بی کسی

عشق در سودای خود چیزی از این بهتر نداشت

بارها گفتی ولی از ابتدای عاشقی

قصه سرگشتگی‌هایت مگر آخر نداشت

سالها بر دوش حسرتها کشیدم بار عشق

هیچ دستی این امانت را ز دوشم برنداشت

کاش می آمد و می دیدم که از خود رفته ام

آنکه عاشق بودنم را یک نفس باور نداشت

آسمان یک پرده از تقدیر را اجرا نکرد

گویی از روز ازل این صحنه بازیگر نداشت

ناله ما تا به اوج کبریا پرواز کرد

گرچه این مرغ قفس پرورده بال و پر نداشت . . .



نظرات (0)

 مگر رسم به كلامی:

رهاتر از آتش،

رساتر از فریاد،

فراتر از تاثیر،

 

كه چون به كوه بخوانی، ز هفت پرده سنگ،

گذر كند چون تیر!

وگر به دل بنشانی، نپرسی از پولاد،

نترسی از شمشیر؛

            كتاب‌های جهان را ورق ورق گشتم!

 

به برگ برگ درختان، به سطر سطر چمن،

نشانه‌ها گفتم.

ز مهر پرسیدم.

به ماه نالیدم.

 



ادامه مطلب ...


نظرات (0)
شنبه 10 دی 1390برچسب:شعر*,*شعر جدید*,*شعر نو*,*شعر عاشقانه,*شعر قشنگ, :: 9:12 ::  نويسنده : Mosaieb

 

 
گوینـــد کســـان بهشت بـا حــــــــــور خــوش است مــن می گویـــــــــم کــه آب انگــــــور خــوش است

ایـــن نقـــــــد بگیــــــر و دست از آن نسیـــه بـــــدار کـــــــآواز دهـــــــــل شنیــــــدن از دور خــوش است

این می چه حرامیست که عالم همه زان میجوشد یــــک دستــــه بـه نــــــابــــودی نــــامش کوشنــــد
... ...
آنـــــان کـه بـــــر عاشقــــــان حــــــرامـش کردنــــــد خــــود خلــــــوت از آن پیـالـــــه هـــا مـی نوشنــــد

آن عاشق دیوانه کـه این خمار مستـــی را سـاخت معشــــوق و شـــراب و مــــی پرستـــی را سـاخت

بـــی شـــک قـــــدحــی شــــراب نوشیـــــد و از آن سـر مـست شــد ایــن جهــان هستــی را سـاخت


نظرات (0)
شنبه 10 دی 1390برچسب:شعر*,*شعر جدید*,*شعر نو*,*شعر عاشقانه,*شعر قشنگ, :: 9:10 ::  نويسنده : Mosaieb

 دل من تنها بود 
دل من هرزه نبود
دل من عادت داشت
که بماند یکجا
به کجا؟
معلوم است به در خانه تو
دل من عادت داشت 
که بماند انجا
پشت یک پرده تور
که تو هرروز ان را
به کناری بزنی
دل من ساکن دیوارودری
که تو هرروز ازان میگذری
دل من ساکن دستان بود
دل من گوشه یک باغچه بود
که تو هرروز به ان مینگری
دل من را دیدی؟ 
دل من ساکن کفشهای تو بوددل من تنها بود 
دل من هرزه نبود
دل من عادت داشت
که بماند یکجا
به کجا؟
معلوم است به در خانه تو
دل من عادت داشت 
که بماند انجا
پشت یک پرده تور
که تو هرروز ان را
به کناری بزنی
دل من ساکن دیوارودری
که تو هرروز ازان میگذری
دل من ساکن دستان بود
دل من گوشه یک باغچه بود
که تو هرروز به ان مینگری
دل من را دیدی؟ 

دل من ساکن کفشهای تو بود



نظرات (0)
 
 
نویسندگان
پیوندها
آخرین مطالب